ای سنایی چو یافتی امکان


بنمای اندرین سخن برهان

چون شدی فارغ از مدایح شاه


به سوی مدح خواجه آر پناه

خواجهٔ خواجگان و جماعت دیوان


سروران و گزیدگان زمان

بعد از آن مهتران و جمع قضاة


شکرشان برتر از صیام و صلاة

سرفرازان ملکت ایران


نام داران خسرو توران

خسرو شرق را به هر کاری


روز و شب نونهاده بازاری

خرم از رایشان جهان یکسر


عیب پنهان و آشکار هنر

چاکر ملک شاه شد مینو


که نبیند کسی در او آهو

گر ببینی تو ملکت غزنین


باز نشناسی از بهشت برین

چون بود شاه را نکو کردار


مملکت را فزون شود مقدار

شاه و دستور هردو نیکورای


هرچه بایست جمله داد خدای

شکر این نعمت بی اندازه


که شد اندر ممالکش تازه

که تواند گزارد برگو هین


گشت جنت حوالی غزنین

ای بزرگان غزنی و لوهور


چشم بد زین زمانه بادا دور

یافتید آنچه بود حاجتتان


گشت پذرفته آن عبادتتان

شه جوان و جهان جوان و زمان


در امان همچو روضه های جنان

چون بود کردگار بخشنده


بدهد هرچه خواست زو بنده

کام دلها میسر است اکنون


باد یارب از آنچه هست فزون

یارب این فضلهات بر بنده


دار تا روز حشر پاینده